ما گاهی تصور میکنیم گامهایی که بر میداریم ما را به جایی که میخواهیم نزدیک میکند! اینها تصورات ذهنی ماست.
با گذشت زمان و وقتی که برای فکر کردن به اون موضوع میذاریم متوجه میشیم که راههای دیگه بوده و ما عجله کردیم و تصور میکردیم که راه انتخابی ما رو به هدفمون نزدیک میکرده
بعد از روشن شدن موضوع برای زینب که چی تووی ذهن من در مورد اون میگذره ، متاسفانه خیلی عجله کرد و تا الان که الانه هموز معتقدم زود تصمیم گرفت و فقط از موضوع فرار کرد و ترسید و نخواست حلش کنه که قطعا می تونست.
روزی که صحبت منو برای اولین بار شنید خیلی خوشحال شد و با ماشین من تا خونه شون با هم رفتیم.
گفت ، خندبد و کلی شوخی کرد و اینقدر خوب بوود که من داشتم تعجب میکردم
ولی از یکی دو روز بعدش فکر میکرد اسیر شده و باید حتما یه کاری بکنه
هر روز تز جدید میداد ، دیگه نباید اینکار رو بکنید، این رفتار رو تکرار نکنید، من واقعا مثل قدیم بودم
درباره این سایت